آمیختن نثر قدیم با مسائل امروزی
داداش همیشه مجله گل آقا رو میخرید و من قسمت " پیر ما گفت " که خدابیامرز منوچهر احترامی مینوشت رو خیلی دوست داشتم
فکر کنم اون مطلب " اسفندیار در چشم پزشکی" رو که در کتاب درسی دبیرستان زمان ما بود ایشون نوشته
متن زیر یکی از مطالب قسمت " پیر ما گفت " هست که توی نت پیدا کردم :
پیر ما گفت: اگرچه پدر را حق بسیار بر ذمه فرزند است و فرزند را باید که احترام پدر را نیکوتر وجهی نگاه دارد لکن من پدر خویش را ارج میننهم و او را مینبخشم! گفتند: چرا؟ گفت: زیرا که وی دروغ بسیار بگفت و چاخان بسیار میبکرد. گفتند: چه خلاف گفت آن مرحوم رحمتالله؟ گفت: همه خلاف گفت. که گفت: یک شهر و دو نرخ نشود و شد. و گفت: دزد رسوا شود و نشد! و گفت: دروغ بدترین چیزی است و بهترین چیزی بود و گفت جوانان حرمت پیران نگاه دارند و نگاه نداشتند. آنجا جوانان بودند، این بشنیدند. گفتند: ای پیر! خپه کن و بیش مگوی که تو را از پس یقه بگیریم و بجنبانیم و پای بر قفای تو زنیم و به آسمان فرستیم و چشم بداریم تا سال دیگر با برف به زمین بازگردی [یا بازنگردی به جهت خشکسالی را]
خطر له شدن...برچسب : نویسنده : undirected بازدید : 41